اظهارات دو اسیر فلسطینی درباره زندان عوفر؛ تجاوزات و سگ هایی که اسرا را گاز می گرفتند
- فروغ اندیشه
- اخبار سیاسی
دو اسیر فلسطینی که تقریبا 8 ماه قبل از غزه بازداشت شده بودند، به تشریح جنایت های غیرانسانی و جنایت های جنگی صورت گرفته در زندان نظامی «سدی تیمان» پرداخته اند.
«محمد عرب» و «طارق عابد» دو اسیر دربند زندان های صهیونیستی در گفتگو با خبرنگار «تلویزیون عربی» که توسط دو وکیلی که در تاریخ 14 ژوئیه 2024 به ملاقات آنها رفته بودند، ضبط شده است، به تشریح این جنایت ها پرداخته اند. این دومین شهادت «محمد عرب» روزنامه نگار و اولین شهادت «طارق عابد» بود و از همین رو، عرب پس از اطمینان از اینکه دو نفری که به ملاقاتش رفته اند، وکلای فلسطینی هستند و نه بازجویان ارتش صهیونیستی، به راحتی به تشریح برخی جزئیات پرداخت، اما طارق عابد با کمی ترس صحبت می کرد.
محمد عرب در تاریخ 2 ژوئیه 2024 پس از مصاحبه ای که در تاریخ 19 ژوئن 2024 انجام داد، به زندان عوفر منتقل شد و در واقع، این مجازات وی بود و در آنجا به خاطر جزئیاتی که در گفتگو با دو وکیل فلسطینی به نام های «خالد محاجنه» و «م أ» بیان کرده بود و انتشار گفتگوی وی از طریق تلویزیون العربی برای جهانیان، باعث تعطیلی زندان سدی تیمان به خاطر جنایت های غیرانسانی و جنایت های جنگی صورت گرفته در آن شد، تحت بازجویی قرار گرفت.
لازم به ذکر است که قرار بود 4 اسیر دربند زندان عوفر در تاریخ 14 ژوئیه 2024 ملاقات شوند، اما مراجع صهیونیستی دو اسیر را از زندان عوفر به زندان بیتح تکفا» که زیر نظر سازمان اطلاعات داخلی «شاباک» اداره می شود، انتقال دادند. یکی از آنها «احمد کمال حمدان نجار» و دیگری «احمد حمدان محمود رضوان» بود که انتقال شان به خانواده هایشان اطلاع داده شد و از همین رو، ملاقات به همین دو اسیر محدود شد.
دومین شهادت محمد عرب
در آغاز محمد عرب با چشمان بسته و دست ها و پاهای غل و زنجیر شده و در حالی که در کمال تعجب لباس های تمیزی به تن داشت، وارد شد. نکته ای که در فاصله ملاقات اول در تاریخ 19 ژوئن و این ملاقات به چشم می خورد، توجه به نظافت محمد به منظور آماده شدن وی برای گفتگو با وکیل زن بود.
- حالت چطور است محمد؟ حالت خوبه؟ دوست داریم به تو اعلام کنیم که ما با خانواده ات صحبت کردیم و حال پسرانت خوب بود و به تو سلام می رساندند و به تو گفتند که با بی صبری تمام منتظر تو هستند.!
- خانواده ام هنوز زنده هستند؟ خدایا به خاطر اینکه به آنها پناه دادی، به درگاهت شکر می کنم… من خوب نیستم؛ چرا که پس از ملاقات اخیر شما در معرض تحقیقات خسته کننده و بازجویی های بی وقفه قرار گرفتم تا اینکه به اینجا منتقل شدم. آیا می دانید که چند روز پس از ملاقات با شما به اینجا منتقل شدم؟ 3 سرباز آمدند و مرا به جای دیگری بردند و همه سوالات درباره این بود که در گفتگو با شما چه گفتم؟ و چه جزئیاتی در اختیار شما قرار دادم؟ آنها مرا تهدید به شکنجه های بدتر از ضرب و شتم کردند و آخرینش تهدید به قتل به خاطر افشاگری های منتشر شده از تلویزیون العربی بود و اینکه چطور جهان پس از دیدن آنچه که در زندان سدی تیمان روی می دهد، چطور منفجر شد.
محمد نمی دانست که در زندان عوف راست و وقتی از او پرسیدیم که می دانی کجا هستی؟ گفت: فکر می کنم در اردوگاه صوفا در نزدیکی غزه هستم. نه؟ پاسخ دادیم که تو در زندان نظامی عوفر هستی در رام الله… غافلگیر شد و گفت: به نظر نمی رسد که آنها مرا آزاد کنند. من و صد اسیر دیگر را با چشمان بسته به وسیله ماشین های ارتش صهیونیستی منتقل کردند.
- آیا همچنان به مسائل درمانی شما بی توجهی می شود؟ آیا همچنان شکنجه می شوی؟ بازجویی می شوی؟
- رفتاری که با ما در سدی تیمان می شد، همچنان در اینجا هم ادامه دارد، اما کمی فرق می کند. همانند دفعه قبل وقتی حرکتی می کنیم مورد ضرب و شتم قرار می گیریم و جلوی حرف زدن ما گرفته می شود. به ما اجازه برگشتن به عقب و یا بلند کردن سر داده نمی شود. همچنان مانند روز اولی که بازداشت شدیم، مورد ضرب و شتم قرار می گیریم. همه روزها مثل همان روز اول است؛ در درد، فریاد زدن، شکنجه، بازجویی و این ها هنوز برای ما عادی نشده است. همراه من بیش از 100 اسیر دیگر هم هست که همه اهل غزه هستند. برخی از آنها به بیماری های مزمن دچار شده اند. بعضی از آنها به خاطر شکنجه بیمار شده اند و همگی از درد بی درمان آه و ناله می کشند. از همان جایی که درد می کشیم، ما را می زنند؛ انگار که می خواهند در کنار اسم ما دردی حفر کنند. قبل از هر چیز می خواهم بگویم که پس از ملاقات با شما چه اتفاقی افتاد و من چیزی دیدم که تا این لحظه نمی توانم باور کنم.
- آیا منظورت زندان سدی تیمان است؟ چه اتفاقی افتاد؟
- بله… یک روز پس از ملاقات با شما، گروهی از نظامیان به همراه سگ هایشان آمدند و وارد محل حضور ما شدند. تعدادی از اسرا را به صورت تصادفی از هر گروه سنی؛ اعم از کودک، جوان و سالخورده انتخاب کردند و آنها را به روی شکم و صورت روی زمین خواباندند و دستان شان را پشت سرشان بستند و سگ ها را به سمت آنها حمله ور کردند تا با چنگال هایشان پوست و گوشت اسرا را زخمی کردند و سپس به پشت و کمر و پاهایشان از پشت ضربه زدند و دوباره سگ ها را به سمت آنها حمله ور کردند تا جایی که یکی از نظامیان صهیونیست سعی کرد به وسیله یک سگ به یکی از اسرا تجاوز جنسی کند. آیا باور می کنید که آنها به سگ هایشان یاد می دهند تا به اسرا تجاوز جنسی کنند؟
محمد عرب کمی سکوت می کند و سپس روایتش را با شک و تردید ادامه می دهد. آنها جلوی چشم من به اسرا تجاوز کردند و جلوی چشمان من چندین اسیر را کشتند!
- چطور به اسرا تجاوز کردند؟ آیا منظورت این است که نظامیان زن آوردند و مثلا مردها را برهنه کردند؟ آیا می دانی چه کسانی را کشتند؟ آیا می دانی به چه کسانی تجاوز کردند؟
- نه! هیچ اثری از نظامیان زن نبود، یک اسیر را به صورت تصادفی انتخاب کردند که اسمش «هـ م» بود و اقدام به شکنجه وی کردند تا جایی که فریادهایش به آسمان بلند شد. با بی رحمی او را می زدند و سپس لباس هایش را در آوردند و بدنش را روی زمین انداختند و پایین تنه اش را بلند کردند و سپس «کپسول آتش نشانی» را آوردند و با آن به پایین تنه وی ضربه می زدند و سپس لوله آنرا در مقعدش فرو کردند و آنجا را شکافتند… آنها با کپسول آتش نشانی به او تجاوز کردند و پودر آنرا در ماتحتش خالی کردند و به زبان عربی شکسته به او می گفتند: می خواهیم دردت را آرام کنیم و عذابت را از بیت ببریم… آن اسیر از هوش رفت و همراه من او را به آنجا بردند؛ در حالی که در وضعیت روانی سختی قرار داشت و تا این لحظه هم در شوک روانی به سر می برد و با کسی صحبت نمی کند و حادثه ای را که اتفاق افتاده است برای کسی تعریف نمی کند.
اسیر دیگری به نام «ج. م» نیز به همین شکل مورد تجاوز قرار گرفت و او را زدند و به او توهین کردند و سگ ها را برای تجاوز جنسی به او آوردند. او را کاملا برهنه کردند و سگ ها را رها کردند تا گوشتش را گاز بگیرد. سپس یکی از نظامیان که یک «چوبدستی برقی» در دست داشت و جریان های برقی قوی از آن خارج می شد، آمد و با آن به اعضای تناسلی این اسیر ضره زدند و به مقعدش جریان برق وصل کردند. پس از آن، او را روی پاهایش ایستاندند و از اعضای تناسلی اش گرفتند و به شدت به سمت پایین می کشیدند تا اینکه از هوش رفت و پس از آن به محل نامعلومی انتقال داده شد و تا این لحظه هم همان جا نگهداری می شود.
یکی از اسرا هم که از خانواده «س» و مردی سالخورده نزدیک به 60 ساله بود و از مشکلات جسمی رنج می برد، همیشه از آنها دارو می خواست و درخواست می کرد که او را به بیمارستان یا درمانگاه انتقال دهند، اما به درخواست وی بی توجهی می کردند. سربازان به بهانه مخالفت وی با نحوه نشستن مد نظر آنها به او حمله کردند و او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند تا اینکه از هوش رفت و آن قدر به زدن او ادامه دادند تا جانش را از دست داد و در این لحظه او را کشیدند و به جای نامعلومی بردند که کسی از آن خبری ندارد.
سربازی وارد شد و به ما اعلام کرد که وقت ملاقات تمام شده است و اشک های محمد سرازیر شد.
شهادت اسیر طارق عابد
طارق عابد یکی از اسرای نوار غزه است که از 160 روز قبل بازداشت شد و به مدت 45 روز در یکی از اردوگاه های ارتش صهیونیستی در اطراف نوار غزه نگهداری شد و پس از آن به مدت 20 روز به جای نامعلومی انتقال داده شد تا اینکه وقتی از محل حضورش قبل از انتقال به زندان عوفر پرسیدیم، گفت: نمی دانم، اما از تاریخ 4 آگوست 2024 اینجا هستم. یک بار تحت بازجویی و در کنار این بازجویی مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت و سوال هایی درباره حماس و موشک ها و مبارزان از او مطرح شد و هر بار می گفت: من غیر نظامی هستم، من غیر نظامی هستم. یک بار در ماه رمضان راهی دادگاه شد و از طریق تلفن هوشمند یکی از سربازان با او گفتگو شد و قاضی مدت بازداشت وی را به اتهام ارتباط و تعامل با جنبش حماس تا زمان نامعلومی تمدید کرد. ما همان جزئیاتی را که محمد عرب در ملاقات اول مان در زندان سدیه تیمان به ما گفته بود، به او گفتیم، اما همان طوری که محمد عرب در ملاقات نخست مان چنین وضعیتی را داشت، او هم با ما اطمینان نکرد.
- حالت چطور است؟ آیا خوب هستی؟
- من خوب نیستم، خدا را به خاطر تمامی امتحان هایش شکر می کنم. آنها همواره ما را شکنجه می کنند و به صورت بی وقفه ما را می زنند، هیچ جایی برای استراحت در اینجا وجود ندارد، نمی دانم چکار کرده ایم که مستحق چنین مرگ، ضرب و شتم و شکنجه ای باشیم! اگر ما سرزمین آنها را اشغال می کردیم، چه می شد؟ اگر ما آنها را محاصره می کردیم و می کشتیم، چه می شد؟
- از شنیدن این سخنان متأسفیم و امیدواریم خداوند متعال زمینه رهایی همه ما را فراهم کند. همان طوری که گفتم این یک امتحان است. آیا می توانی درباره وضعیتت در زندان برای ما بگویی؟
- در مقایسه با آنچه از اسرایی که به اینجا منتقل می کنند، شنیده ام، من در بهشت هستم! زندان عوفر از زندان هایی که قبلا بودم، از لحاظ ظاهری فرق می کند و متشکل از اتاق های کوچک بتنی است که سیستم تهویه ندارد و مساحت هر اتاق تقریبا 6 در 5 متر است که تخت ها ی آهنی دارند و 16 اسیر در آنها اقامت دارند. این تخت ها هیچ تشک یا بالشی ندارند و حتی خبری از پتو هم نیست. در برخی مواقع، تعداد اسرای حاضر در یک اتاق به تقریبا 25 نفر می رسد که این وضعیت ما را مجبور می کند روی آهن خالی یا تخت ها بخوابیم و برخی دیگر هم مجبور می شوند روی زمین بخوابند.
اتاق ما دریچه کوچکی روی درش دارد ک برای توزیع غذا در میان ما استفاده می شود و اکثر اوقات دست های ما بسته است و با همین دست های بسته غذا می خوریم و برخی دیگر مجبور می شوند ـ دور از جان شان ـ مانند شتر غذا بخورند؛ چرا که دستانشان شکسته است. غذا ها به شدت بی کیفیت هستند و حتی از غذای بازداشتگاه های قبلی هم که آنجا بودم، بدتر است. کاملا بر اساس حساب و کتار به ما غذا می دهند و به هر اسیر 100 گرم نان یهودی و یک خیار و گوجه و یک کیسه کوچک دوغ می رسد. این غذایی است که هر روز سه بار در وقت صبحانه، ناهار و شام به ما می دهند.
در داخل اتاق ها، دستشویی در جلوی دیدگان همه قرار دارد و ما جلوی همدیگر قضای حاجت می کنیم. این سرویس ها از مدل های عربی است و نه فرنگی. اتاق ها با دوربین هایی که حتی به سرویس بهداشتی هم دید دارند، کنترل می شوند و بالای کابین یک شیر آب است، اما آبی که از آن بیرون می آید، آب شرب است… به ما تنها یک دقیقه فرصت حمام کردن داده می شود. از زمانی که به اینجا آمده ام، تنها یک بار لباس هایم را عوض کرده ام و وقتی لباس ها کثیف باشند، حمام کردن فایده ای ندارد.. اگر دروغ نگفته باشم «بلوزم» را چند هفته قبل عوض کرده ام و موهایم را هم تقریبا به همین فاصله کوتاه کرده ام.
- چه رفتاری با تو و دیگر اسرا می شود؟ آیا در معرض شکنجه قرار می گرفتید؟
- در ماه رمضان، به ما گفتند: یک نمایشنامه برای شما آماده کرده ایم… سه قرآن برای ما آوردند، داخل اتاقی که ما آنجا هستیم، 3 جوان را انتخاب و مجبور کردن که بر روی تشک های تمیز بنشینند. از آنها عکس و ویدیو گرفتند، اما پس از پایان این کار… افسر صهیونیستی قرآن ها را جلوی اسرا پاره کرد و سپس لگدمال کرد. در زندان عوفر دو تا عنبر داریم که به تعبیر سربازان از آنها به عنوان عنبر «جهنم» و عنبر «جحیم» یاد می شود. این دو عنبر برای شکنجه استفاده می شوند. نمی توانیم آنچه را داخل اتاق هاست، ببینیم، اما فریادهای اسرای دیگر را به هنگام شکنجه می شنویم. چند روز قبل، اسرای بندهای 5 و 6 و 7 شکنجه شدند و سربازان به همراه سگ هایشان وارد شدند و به همه اسرا حمله کردند و دست های اکثر آنها را شکستند. من در اتاق روبرو بودم و آنچه را اتفاق افتاد از دریچه کوچک در دیدم و فریادهای اسرا و صدای تجاوزات را شنیدم؛ حتی صدای گریه اسرا را هم شنیدم. بهانه این سرکوب صدای بلند بود.
در طول این مدت، سربازان نقابدار پیش ما می آمدند و فحش های بد می دادند و به نوامیس ما دشنام می دادند. آنها به خدا و دین و اسلام لعنت می فرستادند و از بدترین الفاظ علیه ما استفاده می کردند. آنها حتی ما را به تجاوز و قتل تهدید می کردند. اینجا به چندین اسیر تجاوز و توهین جنسی کردند و از همه چیز تصویربرداری می کنند. اینجا اسیری بود که «م. ن» نام داشت و چندین روز از دردهای شدید بدنی رنج می برد. او درخواست انتقال به درمانگاه را داد و عملا هم منتقل شد، اما به جای درمان در معرض ضرب و شتم قرار گرفت و سپس به جای خودش برگردانده شد و هر چقدر از درد فریاد می کشید، بیشتر مورد ضرب و شتم قرار می گرفت.