ویژگیهای دعوتگر موفق پارهی سوم
- فروغ اندیشه
- مقالات دعوتی

نویسنده: ایمان مغازی الشرقاوی
مترجم: استاد ضیاءاحمد فاضلی
1- صدق
پیشوای دعوتگران حضرت محمد”ص” راستگوترین انسان ها بودند، طوری که ایشان را به لقب «صادق الامین» می خواندند؛ هرگز از ایشان دروغی ثابت نشده است؛ حتی ابوسفیان در زمانی که با پیامبر “ص” سر دشمنی داشت، نزد هرقل؛ امپراطور روم به صداقت ایشان شهادت داد و عمرو ابن هشام (ابوجهل) کفرش نسبت به آن حضرت “ص” را چنین توجیه نمود که: «بنی عبد مناف (خانوادۀ آن حضرت) در شرف و بزرگی رقیب و مزاحم ما بودند، تا سرانجام ما با ایشان مساوی شدیم اما الآن می گویند از ما پیامبری است که برایش وحی می شود، قسم به خدا ما به او ایمان نمی آوریم و هرگز از او پیروی نمی کنیم مگر این که به ما نیز به مثل او وحی شود!» (1)
او هیچ نشانه ای از دروغ و فریب در کار آن حضرت”ص” نیافت که با علم کردن آن، بر شخصیت آن حضرت”ص” بتازد و برای کفرش دلیلی بتراشد پس وی در حقیقت با این سخنش به صداقت آن حضرت شهادت داد.
خداوند بزرگ می فرماند: {فَإِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ} (سوره انعام/33) (آنها ترا دروغگو نمی شمارند، بلکه آن ستمگران از آیات الهی انکارمی ورزند)
بنا بر این، صدق از جملۀ مهمترین سجایای اخلاقی است که بر هر دعوتگری لازم است تا اعمال، اقوال و نیتش را با آن منور و مزین سازد؛ با خدا صادق باشد با خالص ساختن عملش برای وی بر وفق شرعی که فرستاده است و باتبلیغ صادقانۀ دستوراتش برای مردم.. باپیامبر”ص” صادق باشد در گفتاری که به ایشان نسبت می دهد، چرا که آن حضرت”ص” به ما هشدار داده می فرمایند: «کسی که قصداً به من دروغ می بندد، باید جایگاهش را درآتش آماده کند» (روایت از صحیح مسلم)، با مردم صادق باشد، در گفتار و دعوتی که با ایشان دارد… با نفس خود نیز صادق باشد؛ آن را محاسبه نماید، عیوبش را شناسایی و امراضش را مداوا سازد.
در قرآن مجید آیات فراوانی است که سخن از صدق دارد و به آن دعوت می کند، خداوند بزرگ می فرماند: {یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ} (سوره توبۀ/119) (ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسید و باصادقین همراه باشید)
خداوند سبحان صدق را نجات بخش و نفع رسان در آخرت معرفی کرده می فرماید: {هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}(سوره مائده/119) (امروز، روزی است که صدق صادقین به ایشان نفع می رساند، صادقان را باغستان هایی است که از زیر آن ها جویبارها روان است، همیشه و جاودانه در آن به سر می برند، خداوند از ایشان خوشنود است و ایشان از خداوند، ایناست کامیابی بزرگ)
حقیقت صدق
حقیقت صدق آن گونه که ابن قیم جوزی (رح) درمدارج السالکین گفته است، عبارت است از بدست آوردن چیز مورد نظر و آن را به مرحلۀ تمام و کمال رساندن با تمام اجزا و متعلقات آن.
به راستی، این تعریف هر یک از قصد، قول و عمل را شامل می شود. حقیقت صدق در عرصۀ قصد، عبارت از کامل ساختن عزم و قوت یافتن اراده در سیر به سوی خداوند”ج” و عبورکردن از سختی ها و موانع است و این کار در شتاب ورزیدن به ادای فرایض الهی حاصل میشود و بی تردید دعوت الی الله نیز از همین نوع است.
اما منظور از صدق در گفتار، جاری ساختن زبان است به حق و صواب؛ پس هرگز چنین زبانی بر باطل -ازهرنوعی که باشد- آلوده نمی شود، و هدف از صدق در اعمال ایناست که اعمال مطابق باشریعت الهی و سنت پیامبر”ص” باشد.
بی تردید هر که با خداوند صادق باشد، خداوند از آن، در چهره اش نور و در قلبش ثبات و در گفتارش فصاحت و تاثیر روی اشخاصی که آن ها را دعوت میکند، پدید می آورد به گونهای که آن را بپذیرند و بزرگ شمرده و از آن مرغوب گردند.
پیامبر”ص” «باکسانی گفتگو می کردند که ایشان آن حضرت را نمی شناختند، سپس آنان میگفتند: به خدا نه آن چهره، چهرۀ یک دروغگو است و نه آن آواز، آواز یک افتراگر». (2)
براستی، صدق آرام بخش دل و موجب نجات، و دروغ، گناه و هلاک کننده است. و دعوتگر را نمیسزد که کاذب و اهل دروغ باشد.
2- صبر
صبر، یکی ازجملۀ سجایای اخلاقی دعوتگر راه حق است، برای هرکسی که خواهان قدرت تداوم راه طویل دعوت باشد، صبر یک توشۀ حتمی برای وی است و بلکه صبر از ضرورترین مقتضیات دعوت الی الله است. پیامبر”ص” در این زمینه برای امت الگو و رهنما اند.
«صبر، درلغت به معنای حبس نمودن و بازداشتن نفس است، و دراصطلاح شرع به سه قسم است: صبر بر طاعت خداوند(ج) و صبر از معصیت وی و صبر در برابر مصائب و بلایا.
صبر با هرسه نوعش عطیه ای از جانب خداوند است، مسلمان ایمان دارد که او به کمک الهی به این صفت دست میابد و فقط خداوند بخشندۀ صبر است. خداوند بزرگ می فرماید: {وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ} (و صبر را پیشۀ خویش ساز! و صبر کردنت حاصل نمی شود مگر به کمک خداوند) (نحل\127)
صبر مسلمان به خاطرالله”ج” می باشد، او به خاطر طاعت و خوشنودی خداوند”ج” صبر میکند، پس انگیزۀ او در صبر، محبت و طلب خوشنودی خداوند”ج”است.(3)
صبر، یکی از سجایای بزرگ اخلاقی اسلام است و هیچگاه دعوتگر از آن جداشده نمیتواند، چرا که دعوت اساسش بر صبر گذاشته شده است و هیچ دعوتگری نیست مگر این که نصیبی از اذیت دارد، و هیچ دعوتگری، حتی انبیاء الهی از این امر مستثنی نبوده اند و بلکه ایشان بیشتر از دیگران دچار اذیت شدند و در برابر آن صبر اختیار کردند.. خداوند بزرگ می فرماید: {وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ} (انعام/34) ( و پیغمبران فراوانی پیش از تو تکذیب شدند و در برابر تکذیب ها صبر کردند و اذیّت و آزار شدند تا یاری ما ایشان را دریافت (سرانجام در مبارزه حق و باطل پیروز شدند. تو نیز چنین باش. این سخن خداوند است و مبتنی بر وعدل پیروزی است ) و هیچچیز نمیتواند سخنان خدا را دگرگون سازد. به تو اخبار و سرگذشت پیغمبران رسیده است (و میدانی که رسالت با شدائد همراه است و سرانجام سختیها پیروزی در دنیا، و آن گاه بهشت جاودان است).
بی تردید پیامبر” عبادات را به صورت تطبیقی به ما آموختند، چنانچه فرمودند: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی» (نماز بخوانید، همانگونه که دیدید من نماز می خوانم) (روایت از: شعب الایمان و فرمودند: «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِکَکُمْ» (افعال حج خود را از من بگیرید) (روایت از بیهقی) گویا این که بر مبنای همین اصل، تلخترین اقسام سختی ها در راه دعوت را قیاس نموده و بازبان حال گفته باشند که «شما صبر کنید، همانگونه که دیدید من صبر کنم». بایستی برای شان بیان میکردند که صبر و پایداری در سختی ها از مهمترین مبادی اسلام است؛ اسلامی که با آن به سوی عموم بشر فرستاده شدند.(4)
پس دعوتگر به صبر فراوانی -حسب مقتضیات دعوتش- نیاز دارد؛ صبر در برابر مشکلات دعوت از قبیل سفر، طلب علم و دوری از زن و فرزند و فامیل. همچنان که در رساندن این دعوت به مردم نیز به صبر نیاز دارد به ویژه با همه تفاوت هایی که در طبایع و سطح درک مردم وجود دارد و نیز با موجودیت افراد معاند و مستکبر که در هر زمان بوده و هستند.
اذیتهای که با سلاح صبر باید با آن ها مقابله کند رنگارنگ اند؛ گاهی به قول وگاهی به فعل وگاهی به عیب جوئی و طعنه و حتی گاهی به اشاره ظاهر می شوند، ودعوتگران گرامی تر از پیامبران در نزد خداوند نیستند. خداوند بزرگ می فرماند: {لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنْ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنْ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ} (آل عمران\186) (به طور مسلّم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار میگیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است، و از کسانی که کفر ورزیدهاند، اذیّت و آزار فراوانی میبینید( و اعمال ناشایستی و سخنان نابایستی می شنوید) و اگر (در برابر آزمایش مالی و جانی) بردباری کنید و (از آن چه باید پرهیز کرد) بپرهیزید،(کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آن ها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید).
محبوب ما حضرت محمد”ص” به انواع اذیتها در راه دعوت شان مواجه شدند، امام مسلم در صحیح خود از حضرت عایشه”رض” روایت میکند که وی از ایشان پرسید که ای رسول خدا! آیا روزی سختر از روز احد برسر شما آمده است؟ آن حضرت “ص” فرمودند: «من با مشکلات زیادی از جانب قوم تو(قریش) مواجه شدم، و شدیدترین چیزی که ازجانب ایشان به آن مواجه شدم، روز عقبه بود؛ چرا که خودم را به ابن عبدیالیل ابن عبدکلال عرضه کردم، اوخواسته ام را نپذیرفت، من از او جدا شدم درحالی که اندوهی سنگین بر چهره ام نقش بسته بود، من از غرقاب اندوهم بیرون نیامده بودم مگر زمانی که به قرن الثعالب رسیدم. سرم را بالا کردم که ناگهان خود را در زیر ابری یافتم که مرا سایه می داد ناگهان متوجه شدم که جبرئیل در آن قراردارد، او مرا صدا زد و گفت: خداوند عزوجل سخن قومت و مخالفت ایشان نسبت به ترا شنید، همانا او فرشتۀ کوه ها را نزد تو فرستاده است تا او را به آن چه می خواهی دستور دهی. آن حضرت”ص” افزودند که فرشتۀ کوه ها مرا صدا زد و گفت: ای محمد! خداوند سخن قومت نسبت به ترا شنید و من فرشتۀ کوه هایم، همانا پروردگارت مرا نزد تو فرستاده است تا به هرچه می خواهی مرا دستور دهی، پس چه می خواهی؟ آن حضرت”ص” فرمودند: «بلکه من امیدوارم که خداوند”ج” از ذریۀ ایشان کسانی را خلق کند که الله را به تنهائی عبادت کنند و به او چیزی را شریک نیاورند» (روایت از بخاری و مسلم)
اسلاف ما گفته اند که صبر بر سه قسم است:
1- صبر بالله: که عبارت است از کمک خواستن از الله U و اعتقاد بر این که فقط او صبر را می بخشد.
2- صبر مع الله: آن است که بنده در دین و دنیایش با مراد الهی و بر وفق خواستۀ او باشد؛ نفسش را به شکیبایی وا دارد و بر مدار حق -هر جا و هرگونه که باشد- بچرخد.
3- صبر لله: منظور از آن«ایناست که انگیزۀ صبرش فقط محبت خداوند”ج” و ارادۀ خوشنودی و تقرب به سوی او باشد.
سختی های فراوان راه دعوت که دعوتگر راه حق به آن ها مواجه میشود،آن چنان است که منزلت صبر را نزد او در جایگاه بلند، در حد اولویت قرار میدهد.(5)
با صبر است که عون و کمک الهی را دریافت می کند و به معیت الهی است که به سکوی پیروزی تکیه می زند، خداوند بزرگ می فرماند: {یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ} (بقره\153) (هان ای مومنان! از صبر و نماز کمک بگیرید، بیشک که خداوند با صبرپیشهگان است)
باصبراست که در هرگامی که بر میدارد توفیق او را حاصل میکند و در هر عملی که انجام میدهد عنایت او را شامل حال خویش می بیند، یقیناً اگر صبر نباشد، این معیت را از دست خواهد داد، و آن زمان است که تمام چیز ها را ازدست داده ا است.
هرگاه صبر برای هر انسانی –خصوصاً برای مسلمان ضروری باشد، به یقین برای دعوتگر نسبت به غیر او این ضرورت شدید تر است، چرا که او در ددومیدان کار می کند، یکی میدان نفس که با آن به جهاد میپردازد و بر طاعت الهی وادارش می گرداند و از معصیت، او را باز میدارد. دیگری میدان خارج نفس که همان میدان دعوت به سوی خدا و پیشکش ساختن آن به مردم است ،
پس او در هر دو میدان (میدان نفس و میدان دعوت) به قدرکافی به صبر نیاز مند است، تا قدرت عبور ازگردنهها و تحمل اذیتها را داشته باشد، اگر صبر را ازدست داد از پا می نشیند و یا ازمیدان خود را بیرون میکشد، و در آن صورت مورد محاسبه و حرمان ثواب قرار خواهد گرفت»(6)
منابع:
1-شیخ محمدغزالی،«فقه السیره»،طبع هفتم،دارالکتب الحدیثه ،قاهره،1976م ص 25
2-د عبدالکریم زیدان ،«اصول الدعوه»،طبع دوم،موسسه الرساله،بیرت1987م ،ص 25
3-مرجع سابق،ص 348و349
4-د محمدسعیدرمضان بوطی،«فقه السیره النبویه»،طبع یازدهم،دارالفکر،دمشق،1991،ص101
5-استادنعیم یوسف،«الداعیه الی الله مقوماته وصفاته،طبع اول،دارالمناره المنصوره2001م ص 34
6-دعبدالرالکریم زیدان ،مرجع سابق ،ص 350
