چرا آتش‌بس غزه به بن بست می‌خورد؟ نتانیاهو به دنبال چیست؟

نویسنده: استاد احمد فرید فرزاد هروی

از شروع جنگ نابرابر جاری بین رژیم صهیونیستی و حامیان جهانی­‌اش با حرکت مقاومت اسلامی حماس بیش از ۳۰۰ روز گذشت و طی آن جبران ناپذیر ترین جنایت در نسل­‌کشی غزه توسط رژیم تروریستی اسرائیل که فقط آمار تلفات انسانی آن اکنون به بیش از ۴۰ هزار نفر از زنان و کودکان غزه رسیده­، انجام شده‌است. طوری‌که این جنایات هولناک مردم جهان را شوکه کرده و به خیابان­‌ها کشانید و تظاهرات عظیمی در واکنش به آن در سراسر کشورهای اروپایی و آمریکایی و جهان اسلام انجام کماکان همه روزه برگزار می­‌گردد. اما با حمایت کامل، سران کشورهای غربی، نتانیاهو و احزاب افراطی پیرامونش جسارت این را یافته‌­اند که هیچ بهایی به واکنش­‌های جهانی ندهند و همچنان علی­رغم فجایع بشری غیر قابل تصور در نسل­‌کشی غزه به کشتار غیر نظامیان، تحمیل گرسنه­‌گی و تشنه­‌گی و تخریب زیر بناهای غزه ادامه دهند. تلاش­‌های میان­جیگران نیز برای آتش‌­بس و ایجاد صلح بین طرفین چندین بار تا مرز توافق رسید، اما فقط یک­بار به موفق رسید که یک آتش موقت را رقم بزند. چندین بار دیگر آتش‌­بس در دقایق آخر با کارشکنی نتانیاهو به هم خورده است.

اما چرا طرف نتانیاهو مایل به آتش‌­بس و ختم جنگ نیست و با این حجم عظیم جنایت و کشتار، هنوز هم با وقاحت تمام با زیر پا گذاشتن تمامی اصول انسانی، اخلاقی و قواعد بین‌­المللی از هیچ­گونه خشونت و جنایت غیر انسانی ابایی ندارد؟ عوامل این خیره­سری را در دو بعد داخلی و خارجی وضعیت اسرائیل می­‌توان جستجو کرد.

انگیزه‌­های خارجی:

اول: حمایت­‌های بی­‌دریغ آمریکا و اروپا: آمریکا به عنوان قدرت بزرگ جهانی از تأثیرگزارترین کشور در سیاست جهانی شمرده می­‌شود و مسلما در حل اختلافات بین­المللی چشم­‌ها به موضع این کشور دوخته‌است. اما این کشور از حامیان اصلی و پر قدرت اسرائیل محسوب می­‌گردد. در حقیقت سیاست و اقتصاد آمریکا در دستان لابی­گران یهودی می‌­چرخد و جریان صهیونیستی نفوذ عمیقی در زیر لایه­‌های سیاست­گذاری آمریکا دارد. طوری که کم­تر سیاست­مداری می‌­تواند بدون پشتوانۀ یهودی در سپهر سیاست آمریکا حرفی برای شنیده شدن داشته باشد. بر همین اساس، رژیم اسرائیل در هر صورتی و هر نوع تغییر سیاسی در آمریکا و به تبع آن کشورهای اروپایی به­‌صورت دوام­دار و مستمر از هر نوع اقدامات خویش مطمئن است و می­داند که با چنین حامیان پر قدرتی هیچ تهدیدی از سوی جهان اسلام و افکار عمومی متوجه‌­اش نخواهد بود.

دوم: سازمان­‌های بین‌­المللی: فلسفه وجودی سازمان­‌های بین‌­المللی و در رأس آن سازمان ملل متحد، تأمین عدالت و صلح بین­‌المللی و ارتباطات کشورهای جهانی در سایۀ تساوی و احترام متقابل تعریف شده‌­است. سیاست‌­گذاری جهانی و چارچوب قواعد بین­‌الملل پسا جنگ جهانی اول و دوم علی­رغم ظاهر متوازن و عدالت­‌محور اش، باطنی جانبه­‌گرایی و مبتنی بر تأمین منافع قدرت­‌های پیروز میدان­‌های نبرد جنگ‌های جهانی دارد. در حقیقت نهادهای بین‌­المللی که هزینه آن­ها از سوی کشورهای غربی تأمین می‌­شود، بسا اوقات به عنوان ابزارهای جهانی برای تأمین قانونی خواسته­‌ها و اهداف قدرت‌­های بزرگ مورد استفاده قرار می­‌‌گیرند. با آن­که دو قدرت بزرگ شرقی (روسیه و چین) نیز در شورای امنیت سازمان ملل، صاحب قدرت هستند؛ اما کمتر توانسته‌­اند توازن قدرت را ایجاد نموده و در حقیقت، آن­ها نماینده تأمین منافع خود شان هستند. در این میان، جهان اسلام از کم­ترین قدرت و نفوذ در این سازمان و نحوۀ اجرایی قواعد بین­‌المللی در سطح جهان برخوردار است. لذا، جهان اسلام که به نوعی همواره تهدیدی برای غرب نیز شمرده می­شود، مورد دوگانه­گی و تبعیض قرار گرفته است. در قضیۀ نسل­‌کشی غزه نیز، سازمان‌­های بین­‌المللی عملکرد بسیار ضعیف و بسا جانب­دارانه داشته‌­اند که خیال سران رژیم صهیونیستی را نیز از این بابت راحت ساخته اند.

چند نهاد بین­‌المللی نیز مانند دادگاه عدالت بین­‌الملل که به گونۀ نمادین به محاکمه و صدور حکم علیه سران رژیم صهیونیستی پرداختند، اما مبرهن است که بدون پشتوانۀ قدرت­‌های بزرگ، آن­ها قادر به هیچ گام عملی نخواهند بود.

سوم: جهان اسلام: در شرایط پسا جنگ جهانی دوم که جهان اسلام اقتدار مرکزی خویش (خلافت عثمانی) را از دست داد، به خورده قدرت‌­های کوچک تقسیم شد. این قدرت‌­های کوچک نیز کم­تر می‌­توانند حداقل تأثیری در تعاملات منطقه­‌ا‌ی داشته باشند. در شرایط کنونی نیز هر چند برخی از کشورهای اسلامی به عنوان قدرت­های نو ظهور عرض اندام نموده‌­اند، اما تا هنوز کماکان یک قدرت منطقه­‌ای محسوب می‌­شوند و وزنه‌­ای برای تاثیرگزاری جهانی ندارند. از این­رو، تا هنوز هم جهان اسلام به عنوان قدرت‌­های ضعیف پارچه پارچه شناخته می‌­شوند و بازی­گران بزرگ جهانی جز تماشاچیان نظاره­‌گر، هیچ حسابی برای آن­ها نمی‌­گشایند. بلوک عربی، ترک، ایران و حامیانش و سایر کشورهای اسلامی هر کدام دارای منفعت‌­های متناقض در منطقه‌­اند که امکان اتحاد آن­ها در کوتاه مدت و تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ اسلامی امری دشوار و ناممکن محسوب می‌­شود. با توجه به آن­که در بسیاری از کشورهای اسلامی سران سیاسی ترجیح می­‌دهند تا منافع خویش را در خط منافع غربی و اسرائیلی دنبال کنند و در همین راستا در معامله قرن تا سرحد سازش و عادی سازی روابط با اسرائیل پیش رفتند. با این توصیف، در جهان اسلام قدرت منسجمی که بتواند در مقابل سیاست­‌های منفعت طلبانه غربی و قلدری­‌های رژیم صهیونیستی قد علم کند، وجود ندارد و خیال غربی­‌ها و صهیونیست‌­ها از این بابت هم بسیار راحت است.  

لذا رژیم صهیونیستی به حساب حمایت قوی غرب و با خیال راحت از جهان اسلام و بی‌­توجهی به افکار عامه؛ به دنبال ادامه جنگ و تنش در منطقه است.

انگیزه‌­های داخلی:

ساختار مذهبی، سیاسی و قدرت در رژیم صهیونیستی، در شرایط فعلی باعث شده تا سران حاکم این رژیم بدون کدام دغدغه‌­ای از جناح­‌ها و فشارهای داخلی نیز به اهداف جنگ طلبانۀ خویش ادامه دهند. حاکمیت فعلی رژیم در اختیار دولت ائتلافی شامل حزب لیکود و احزاب متحد افراطی‌اش به رهبری نتانیاهو است. احزاب راست افراطی که ائتلاف حاکم را رهبری می­‌کنند، به شدت مذهبی تندرو و متعصب یهودی متعهد به ایدیولوژی صهیونیستی هستند. جنگ غزه، این احزاب را آشفته‌­تر و جسورتر ساخته‌­است تا با اتکا به ایدیولوژی افراطی خویش با سرسختی بیشتر به حذف و نابودی فلسطینیان بپردازند.

اول: عقیدۀ مذهبی-صهیونیستی: بسیاری از سران حاکم در رژیم صهیونیستی بر عقاید افراطی مذهبی یهودی خویش متعصب و پایبند هستند. این عقاید بر این باور است که یهود قوم برگزیدۀ خدا در روی زمین است. یهود حق دارد برای استیلا و قدرت خویش سایر افراد بشر را به تسخیر خویش در آورد. سایر انسان­ها همچون حیواناتی اند که در خدمت یهود آفریده شده اند. چنین اظهارات تندی را در لحن اکثریت سران سیاسی و مذهبی یهودی می­‌توان دید که مانند حیوانات دستور کشتن فلسطینیان را صادر می­‌کنند. می­توان مصداق چنین پندارهای افراط­گرایانه را در اعمال این سخنان دانست.

«إیلی بن دهان» از اعضای حزب راستگرای «خانه یهودی» در سخنانی نژادپرستانه اظهار داشته است: «فلسطینی‌ها انسان نیستند، آن­ها ملتی هستند که لیاقت حیات ندارند و چیزی جز حیوان نیستند».

«اسموتریچ» وزیر تندرو دارایی رژیم صهیونیستی با نمایش باورهای متعصبانه صهیونیستی خویش گفته‌­است: باید طبق آن­چه در تورات خوانده‌ایم دشمنان­‌مان را زیر پایمان له کنیم. ما باید «رفح»، «دیرالبلح» و «النصیرات» را ویران کنیم. اسموتریچ با وقاحت تمام فلسطینی­‌ها را «ارواح شیطانی» خطاب کرده و افزوده: زیر این آسمان جایی برای این ارواح شیطانی وجود ندارد و آن­ها نباید زنده بمانند، همۀ آن­ها را بکشید، ما همۀ آن­ها را از بین خواهیم برد.

ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی که به مواضع تند و خشن علیه فلسطینی‌ها شهرت دارد، نیز در اظهاراتی گفته‌­است: عملیات نظامی و کشتار هزاران فلسطینی و تخریب کاشانۀ آنان، تنها راه تثبیت و تقویت امنیت اسرائیل و شهرک نشینان آن است.

 یوآف گالانت، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی نیز در اظهاراتی گفته­‌است؛ «ما با یک مشت حیوان می‌جنگیم و مناسب شأن آن­ها با آن­ها رفتار می‌­کنیم. ما غزه را به­‌طور کامل محاصره می­‌کنیم؛ نه برق، نه غذا و نه آب و نه گاز».

با این­‌همه آتش کین، خشونت و باورهای افراطی که در عقاید صهیونیست‌­ها رخنه کرده‌­است، بدیهی است که آن­ها به خون فلسطینیان تشنه هستند و از بمباردمان، کشتار زنان و کودکان فلسطینی لذت می‌­برند.

دوم: از دست رفتن قدرت حزب حاکم: برای حزب ائتلافی که در دوران حاکمیت آن، سنگین­‌ترین شکست استخباراتی و نظامی در هفتم اکتبر برای این رژیم رقم خورد، بدترین فاجعه را رقم زد. تیر انتقادات سوءمدیریت، ضعف، غفلت و بسیاری از واکنش­‌های تند داخلی را به سوی حزب حاکم نشانه رفت. رژیم اسرائیل تاریک­ترین دوران خویش را از زمان تأسیس تجربه کرد که تمامی این فجایع در کارنامۀ نتانیاهو و متحدان افراطی وی ثبت گردیده ­است. از این­رو، وجهۀ اعتباری حزب حاکم به شدت فروپاشیده است و بر اساس نظرسنجی‌­ها سبد آرای انتخاباتی شان در آینده در پایین­ترین سطح خویش است. با این حساب، ختم جنگ به معنای خلع قدرت حزب حاکم و کنار رفتن نتانیاهو و از دست دادن قدرت برای همیشه. لذا سیاست حزب حاکم تقاضا می‌­کند که وضعیت موجود که مرهون ادامۀ جنگ است، را با هر بهایی باید حفظ کرد و هیچگاه تحت هیچ شرایطی تن به آتش‌­بس نداد. علی­رغم فشارهای داخلی، انتقادات تند احزاب مخالف، تظاهرات خانواده­های اسرای اسرائیلی و فشار اقتصادی و سیاسی جنگ، حزب حاکم همۀ این سختی‌­ها را با جان خریده است تا کورسویی از پیروزی و احیای هویت از دست رفتۀ خویش را برگرداند تا شاید از سکوی قدرت فردای این رژیم پایین نیفتد.

سوم: کابوس فردای پس از جنگ، ترس از محاکمه و پیگیری قضایی: کابوس ختم جنگ و فردای پس از جنگ، نتانیاهو و چهره‌­های افراطی پیرامونش را به شدت آزار می­دهد. نتانیاهو که خود قبل از جنگ نیز با چندین پروندۀ فساد که یمن شروع جنگ متوقف ماند، درگیر بود؛ اکنون پرونده‌­های بسیار جدی از خیانت ملی، آسیب به منافع ملی، ضربه به بنیان­های اقتصاد کشور، در داخل و نقض حقوق بشر، کشتار غیر نظامیان، نسل­‌کشی و ردیف­‌های طویلی از این جنایات در عرصه بین­الملل روبرو است. روند و وضعیت اضطراری جنگ این فضا را برای نتانیاهو و اطرافیانش مساعد ساخته است تا فعلاً این موارد مورد پیگیری قرار نگیرد و همه منتظر ختم جنگ و نتیجۀ کار این کارزار باشند. اما این کابوس دست از سر سران رژیم بر نمی­‌دارد که به محض ختم جنگ با شرایط کنونی که شکست مطلق برای رژیم محسوب می­‌شود، باید تاوان اصلی شکست را نتانیاهو و متحدان حزبی­اش بر شانه بکشند. لذا طیف حاکم خود را ناگزیر می‌­بیند تا به هر شیوه­ای ممکن جلو انعقاد آتش‌­بس و ختم جنگ را بگیرد تا مگر بتواند با طولانی کردن جنگ و رسیدن به پیروزی حداقلی و یا با شعله­‌ور کردن جنگ در منطقه از تبعات شکست فاحش و سهمگین رژیم اندکی بکاهد.   

چهارم: وجهۀ اسرائیل: نسل­‌کشی غزه، کشتار غیر نظامیان، کودکان و زنان تصاویر بسیار شنیع را از جنایات هولناک ارتش رژیم در رسانه­‌های جهانی منتشر نمود که وجهۀ رژیم صهیونیستی را در سطح جهان به یک رژیم سفاک و خون­ریز ترسیم نمود. از سوی جنگ فرسایشی و شکست‌­های پی هم این رژیم در مقابل یک گروه محاصره شده با امکان نظامی بسیار پایین، وجهۀ اقتدار نظامی رژیم را زیر سوال برد. آتش‌­بس و ختم جنگ در چنین شرایطی به معنای واقعی شکست استراتیژیک و خفت­‌بار برای رژیم صهیونیستی محسوب می­‌گردد. سران رژیم تنها سه گزینه را در برابر خویش می­‌بینند، یکی ادامۀ جنگ تا رسیدن به یک پیروزی حداقلی و دوم تحمیل یک آتش‌­بس مقتدرانه بر حماس که پیروزی رژیم را تمثیل کند و سوم تنش‌­زایی در منطقه و کشانیدن پای کشورهای قدرتمند دیگر به جنگ تا از این طریق تبعات یک­‌جانبه شکست برای رژیم را تقسیم کنند و آبروری از دست رفتۀ رژیم را در میان جنگ منطقه­‌ای بپوشانند. هر کدام از این سه سناریو نیازمند تداوم جنگ است و تا سیاست حاکم بر این رژیم چنین باشد، نه تنها به این زودی­‌ها شاهد آتش‌­بس و ختم جنگ نخواهیم، بلکه احتمال افزایش تنش­‌ها در منطقه و کشانیده شدن پای کشورهای دیگر در یک جنگ حداقل منطقه گسترده بسیار زیاد است.

اشتراک گذاری
فروغ اندیشه وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *