یک دست صدا ندارد؛ اما…


✍️نویسنده: دکتور أیمن‌العتوم
👤مترجم: عبدالرحمن عزام

بله یک دست صدا ندارد؛ اما این یک دست می‌تواند بجنگد؛ می‌تواند مبارزه کند؛ می‌تواند دفاع کند و می‌تواند جهاد کند.

یک دست صدا ندارد؛ اما این دست می‌تواند موشکی را بگیرد و بمبی را بردارد و دکمه‌ای را فشار دهد و نارنجکی را بیندازد و هدفمندانه و دقیق، تیری به دل دشمن بزند.

این سخنم، در مورد مبارز مجاهدی است که در میادین نبرد غزه بیش از صد و چهل روز است که می‌جنگد؛ یک دستش در میدان نبرد بنا به آسیبی که دیده است، قطع گردیده است و آستین خالی و بدون دست وی را نسیم‌های نرم، به تندی تکان می‌دهند و دیگر به آن آستین، دستی نیست؛ اما این مشهد و منظره، او را از ادامۀ راه باز نمی‌دارد و او لحظه‌ای عقب نمی‌نشیند و با دستی که برایش باقی مانده است، تلاش و تقلا می‌کند تا از کیان دین و امت خویش دفاع کند. او می‌رود و می‌رزمد و ضعف و ناتوانی را بهانۀ نشستن نمی‌کند؛ شاید تداوم این راه، پا یا دست دیگری نیز از وی بگیرد؛ اما او کوتاه نمی‌آید؛ می‌رود و می‌رزمد، هر چه باداباد!

این مجاهد، نخستین مبارزی نیست که چنین جسورانه در میانۀ میدان، می‌رزمد؛ پیش از او، اسوه‌های راستین و الگوهای مانده‌گاری از یاران جان بر کف پیامبر راستین‌مان نیز چنین جسورانه در دل آتش نبرد، غوغا به پا کرده‌اند و نام نیکی از خود برای همیشِ جهاد و مبارزه، به یادگار گذاشته‌اند؛ یادگارانی که مجاهدان و مبارزان امروز امت‌مان، در حقیقت شاگردان آستان‌بوس آن مبارزان و جنگاوران میادین مبارک جهاد و جسارت‌اند.

حضرت جعفر طیار در میدان موته، بعد از شهادتِ یار وفادارش زید بن حارثه، پرچم فرماندهی را به دست می‌گیرد و وارد صفوف دشمن می‌شود تا جایی می‌رود و می‌رزمد که دست راستش از بُن بریده می‌شود؛ لذا بیرقِ عزت و هیمنتِ ارتش خویش را به دست دیگرش می‌گیرد تا این دست نیز در زیر ضربات دشمن بریده می‌شود؛ سپس از پا نمی‌نشیند و پرچم را کناری نمی‌نهد، بلکه با دو بازوی بریدۀ خویش، از کیان امتش دفاع می‌کند تا نشود بیرق بلندِ اسلام و مسلمانان، خاک‌آلود میدانِ موته گردد؛ این سلحشوری و جهاد و جسارت، در حقیقت رمز و راز ثبات و صمود این کوه‌های راسخ و راستای استقامت بود؛ همان است که صعود این اندیشۀ پایدار، مایۀ صعود و اهتزاز این پرچم می‌گردد. او با همین‌حال هم می‌رزمد تا جان به جان‌آفرین تسلیم می‌نماید و در بهشت برین خداوند خویش، دو دست بریدۀ وی، دو بال پروازی می‌شود تا با آن دو به هر جای که خواهد، پرواز کند.

یاری دیگر و یاوری دیگر نیز، چنین کرد؛ صحابی بزرگوار معوذ بن عفراء، جوان مبارزی که در معرکۀ میدانِ بدر، قهرمانانه پشت ابوجهل بر زمین زد و وی را از پا در آورد، در بحبوحۀ جنگ، دستش آسیب دید و قریب به قطع گردید، اما او که دستش را مزاحم مبارزه‌اش دید، پایش را بر آن گذاشت و آن را از خود برید و دور کرد؛ سپس به مبارزه‌اش ادامه داد تا ضرب و زخم، توان از وی گرفت و از پای در آمد و آخرین دم با جام نوشین شهادت در کشید.

اینک اما امروز، ما کوچک‌ترین کاستی‌ای را بهانه می‌آوریم تا برای خویش عذری بتراشیم و از انجام مسؤولیت شانه خالی کنیم؛ حالانکه مبارزانِ میادین مقاومت، همۀ عذر و بهانه‌ها را از قاموس‌شان کنار گذاشته‌اند تا با همت بی‌مانند خود، امور محالِ میدانِ مبارزه را ممکن کنند و عزت و افتخاری بیافرینند که برای همه امت‌شان مایۀ مباهات باشد.

به راستی، میدانِ مبارزۀ امروز امت‌مان در غزه و فلسطین، مدرسه‌ای است که درس و اندرزهای فراوانی در خود نهفته دارد؛ و این مبارزِ مجاهدی که اینک با یک دست خویش به دلِ دشمن می‌زند، در حقیقت قطره‌ای از دریای مواج این امت و شاخه‌ای از درخت تنومند رشادت و جهاد و مقاومت آن است که کتاب قطور سرخ شهادت، در برگ‌های خود، لاله‌های رنگینِ فراوانی نهفته دارد که هر کدام در جای خود، مایۀ مباهات و باعثۀ افتخار و عزت امت مسلمان‌شان است.

اشتراک گذاری
فروغ اندیشه وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *